زمانی که سریال بازی تاج و تخت برای اولین بار در سال ۲۰۱۱ به نمایش درآمد و در سه دهه گذشته در ذهن جورج آر آر مارتین نقش بسته بود، از تجملات زمان، مکان و تازگی برخوردار بود. اگرچه مدتی طول کشید تا تأثیر آن مشخص شود، بازی تاج و تخت بر روی آشکار کردن تدریجی بیشتر و بیشتر درونِ شخصیتهایش با کندی سنجیدهای تمرکز کرد که تعامل با آنها را آسان کرد، بهویژه زمانی که شکل سیاست وستروس بدل شد.
واضح است که با انجام این کار، بازی تاج و تخت، بازیگران خود را از کودکان مدافع محارم، قاتل و خیانتکار در گروهی از افراد پرورش داد که تماشاگران دوستشان داشتند و میخواستند در جنگ بزرگ علیه مردگان یخزده زنده بمانند، حتی آن نقطه از سریال که درخشش خود را از دست داده بود.
صرف نظر از کپی برداری ساده از ساختار روایی سریال بازی تاج و تخت و نمایش داستان آن در طول هشت فصل، هیچ راهی وجود نداشت که خانه اژدها بتواند قهرمانان و شخصیتهای شرور خود را دقیقاً به همان شیوه توسعه دهد. و به این ترتیب، به جای اینکه داستان را ساده پیش ببرد، با متراکم شدن داستان House of the Dragon با پرشهای زمانی، گرم و هیجانی شد و از زمان خود استفاده کرد تا صرفاً بر محوریترین لحظات تاریخ وستروس تمرکز کند، مانند فیلم «ملکه سیاه» از کارگردان گرگ یایتانس – فینال فصل اول.
ملکه سیاه، اپیزودی ویژه برای بازیگران خانه اژدها
رینیرا، پسرش لوسریس را در آغوش گرفته است
«ملکه سیاه» اپیزودی است که برای بسیاری از بازیگران خانه اژدها، پرنسس رینیرا (اما دارسی) خاص به حساب میآید، اما این یک نقطه عطف حیاتی است که نوعی شفافیت را به داستان سریال تا اینجای کار و مسیری که در فصل ۲ در پیش خواهد داشت به ارمغان میآورد.
از آنجایی که پادشاه ویسریس اول (پادی کانسیدین) در سالهای منتهی به مرگش بدنش با جذام ویران شده بود، عزم یکّه تاز او برای متحد نگه داشتن خانوادهاش در آستانه زمستان بزرگ پیشگوییشده نیز چیزی بود که عزیزانش را از سقوط وستروس باز داشت. به دلیل جنگاوری وی در جوانی، رینیرا و شوهرش پرنس دیمون (مت اسمیت) نمیتوانستند ملایمت نسبی ویسریس را به عنوان نعمتی برای وستروس ببینند. هیچ یک از آنها نمیتوانستند درک کنند که چگونه جاه طلبیهای خود برای تخت آهنین ممکن است روزی کل خاندان تارگرین را به خطر بیندازند یا اینکه چگونه حکومت ویسریس، پادشاهی که گاهی اوقات ناقص و وحشتناک بود، عشقی عمیق و پایدار به خانه اژدها دارد.
در حالی که روابط دیمون و رینیرا با ویسریس پیچیده بود، «ملکه سیاه» نشان میدهد که عشق او برای هر دوی آنها چقدر معنا دارد، حتی اگر او مستقیماً مانع توانایی آنها برای ادعای تاج و تخت آهنین در اوایل این فصل بود.
پی بردن به حوادث پیشهرو در نمایش خانه اژدها دشوار بود زیرا پادشاه پیر جیهاریس اول (مایکل کارتر) برای اولین بار شورای بزرگی را برای انتخاب وارث تشکیل داد، در زمانی خانه اژدها هنوز به ما فرصت آشنایی درست را نداده بود. اینکه هر کدام از این افراد چه کسانی بودند در آن زمان مشخص نبود، مثلا رینیرا و آلیسنت هایتاور (اولیویا کوک) به عنوان زنان متولد شده در خانوادههای سلطنتی چقدر با خطرات مواجه خواهند شد.
«ملکه سیاه» محتوای بصری زنانی که زایمانهای دردناک و آسیبزا را در خانه اژدها تحمل میکنند را نشان نمیدهد. زایمان زودرس رینیرا با شنیدن خبر مرگ پدرش از رینیس، یکی از قویترین صحنههای این اپیزود است، بخش مهم و هولانگیزی که با انرژی قدرتمندی که دارسی در اجرای آنها میریزد، ریشه دارد.
از آنجایی که رینیرا از کمک دستیارانش امتناع میکند و در آخرین لحظه درد او را میشکند، در مقابل «ملکه سیاه» فقط از شما میخواهد که شاهد درد فیزیکی و رنج عاطفی باشید. به جای تمرکز صرفاً بر تراژدی مردهزایی نوزاد رینیرا، این اپیزود نشان میدهد که چقدر برای دیمون راحت بوده که رینیرا را در حین زایمان ترک کند، علیرغم اینکه کودک اوست و اینکه چگونه مرگ نوزاد حداقل تا حدی به رابطه عمیق آنها مرتبط است.
«ملکه سیاه» تردیدی باقی نمیگذارد که دیمون واقعاً معتقد است که او به نفع رینیرا عمل میکند، در زمانی که او شروع به دفاع از جنگ با تارگرینها در King’s Landing کرد. گفته میشود، این قسمت همچنین فاصله دیمون از رینیرا در حالی که او به معنای واقعی کلمه او را صدا میزند را نشان میدهد و در نهایت با برادرش Viserys I برای همیشه از تصویر خارج میشود. ناامیدی دیمون از رینیرا زمانی که او از کشتن سر اتو هایتاور (ریس ایفانس) پس از حضور او در دراگون استون در زمان پادشاه ایگون دوم (تام گلین-کارنی) امتناع میکند تا حدی قابل درک است.
از آنجایی که دیمون ملکه جدیدش را به خاطر جرات بیان کردن آهنگ واقعی یخ و آتش برای او خفه میکند، “ملکه سیاه” او را تا آنجا که ممکن است صادقانه و بیرحمانه نشان میدهد که چگونه آرزوهایش او را به یک شخصیت خطرناک تبدیل کرده است.
خانه اژدها با شرح راههای متعددی که اشراف وستروس میتوانستند بدون استفاده از اژدها به یکدیگر آسیب برسانند، کار شگفتآور و مؤثری انجام داد و نشان داد که چرا هر کسی با عقل سلیم که آنها را در اختیار دارد، ممکن است تمایل به خویشتنداری داشته باشد. سطح واقعی هرج و مرج و تخریبی که اژدهایان تارگرین میتوانستند آزاد کنند، مفهومی بود که بازی تاج و تخت سالها به آن اشاره کرد و در نهایت به ساخت آن پرداخت زیرا موجودات جادویی از آستانه انقراض به وستروس بازگشتند.
درک رینیس از این واقعیت چیزی است که او را به یک ملکه واقعاً بزرگ تبدیل میکرد و تصمیم او را به قتل همه افراد در مراسم تاجگذاری ایگون به چنین حرکت قدرتی برازنده و غیرمنتظرهای تبدیل کرد و با کاوش بیشتر در مفهوم خانه اژدها، در نهایت باعث میشود «ملکه سیاه» در اوج سریال بازی تاج و تخت یادآوری شود.
House of the Dragon بیش از حد حق خود را به دست آورد که داستان خود را با لحظاتی از نمایش جادوگری شمشیر مشخص کند. با این حال، فراتر از ساختن یک مبارزه اژدها، «ملکه سیاه» با دادن این فرصت به شاهزاده ایموند (ایوان میچل در نهایت از برادرزادهاش لوسریس به طور تصادفی انتقام میگیرد.
با وجود تمام ذکاوت رینیرا در زمان جنگ، حتی به ذهنش خطور نمیکند که فرستادن دو پسر نوجوانش به دنیا با اژدهای نسبتا نابالغشان ممکن است هوشمندانهترین ایده نباشد، با توجه به اینکه چند نفر خواهان مردن آنها هستند. اما درخشش «ملکه سیاه» این است که چگونه اپیزود به شما یادآوری میکند که این خوشبینی به جای حماقت مستقیم است که رینیرا را تحریک میکند و این خوشبینی چقدر شبیه پدرش است.
رینیرا لوسریس را به استورمز اند نمیفرستد زیرا از لرد بوروس باراتیون (راجر ایوانز) میخواهد تا قبل از اینکه ایموند او را به آسمان تعقیب کند و او را در پشت اژدها بکشد. او این کار را به این دلیل انجام میدهد که فکر میکند رهبران وستروس میتوانند به دلیل نگرانی بیش از حد در مورد آنچه ممکن است برای پادشاهیهایشان اتفاق بیفتد، در صورت وقوع و زمانی که یک جنگ همهجانبه با اژدهاها شروع شود، بنابر احتیاط انجام دهند.
از نظر فنی، حق با اوست، زیرا لرد بوروس به وضوح میگوید که او نمیخواهد در هر کاری که این دو پسر تارگرین با یکدیگر دارند، دخالتی نداشته باشد. اما در مد کلاسیک بازی تاج و تخت، «ملکه سیاه» با یک پیچ و تاب شگفتانگیز به پایان رسید که از Fire & Blood جورج آر آر مارتین فاصله گرفت و در عین حال کاملاً روح منبع اصلی را به تصویر کشید.
کشتن لوسریس به طور تصادفی و نه عمدی مانند آنچه در Fire & Blood رخ میدهد، نت بالایی از تراژدی را به پایان فصل اول House of the Dragon اضافه میکند که نشاندهنده این است که فصلهای بعدی سریال چقدر شخصی و ناخوشایند خواهند بود. رفتن رینیرا برای از بین بردن دوست صمیمیاش هیجانانگیز بود، اما حالا به دلیل سوء تفاهمها که مسبب درگیریهای بازی تاج و تخت شده، وضعیت را آشفته میکند. خانه اژدها نمیتوانست به راحتی به این جایگاه دست پیدا کند اگر تمام ساخت و سازهای جهانی و توسعه دقیق شخصیتها در بقیه فصل انجام نمیشد.